1 یکی از بخت کامران بینی دیگری تنگ عیش و کوتهدست
2 آن در آن چاه خویشتن نفتاد وین برین تخت خویشتن ننشست
3 تاج دولت خدای میبخشد هر که را این مقام و رتبت هست
4 لاجرم خلق را به خدمت او کمر بندگی بباید بست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
2 هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست نتواند ز سر راه ملامت برخاست
1 این خط شریف از آن بنان است وین نقل حدیث از آن دهان است
2 این بوی عبیر آشنایی از ساحت یار مهربان است
1 آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
2 نه دهانیست که در وهم سخندان آید مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **