- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید -که عیالان داشت- : اوقات عزیز چگونه میگذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات. ,
ملک را مضمون اشارت عابد معلوم گشت. فرمود تا وجه کفاف وی معین دارند و بار عیال از دل او بر خیزد. ,
3 ای گرفتار پایبند عیال دیگر آسودگی مبند خیال
4 غم فرزند و نان و جامه و قوت بازت آرد ز سیر در ملکوت
5 همه روز اتفاق میسازم که به شب با خدای پردازم
6 شب چو عقد نماز میبندم چه خورد بامداد فرزندم