-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از غصّه دلم خون است در گوشهٔ تنهائی آخر نه مسلمانی است تا چند شکیبائی
2 یک ره ز اسیر خویش احوال نمی پرسی مُردَم به سر بالین یک بار نمی آئی
3 اندر خور ما آمد این خرقه درویشی بر قامت آن شد راست آن کسوت دارائی
4 ای دست هنرمندان کوتاه ز دامانت وی عقل خردمندان در عشق تو شیدائی
5 ما از تو و تو با ما دوریم و به نزدیکی هرجا نه و هرجائی با ما نه و بامائی
6 گر بخشی و گر سوزی سر بر خط تسلیم است اینک دل و جان بر کف تا آنکه چه فرمائی
7 اسرار دل پاکان عرش شه دادارست اورنگ جووارنگ است کو دیدهٔ بینائی