- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی شوقم شبیخون بر سر آورد ز غم در پای دل جوشی برآورد
2 تنم زنار گبران در میان بست دل شوریده شوری در جهان بست
3 بکلی از خرد بیگانه گشتم چو افیون خوردگان دیوانه گشتم
4 چو زلفش بیقراری پیشه کردم فغان و آه و زاری پیشه کردم
5 ز مژگان اشگ خونین میفشاندم به آبی آتش دل مینشاندم
6 نمیآسودم از فریاد و زاری نمیترسیدم از دشنام و خواری
7 خروشم گوش گردون خیره میکرد هوا را دود آهم تیره میکرد
8 پیاپی زهر هجران میچشیدم قلم بر هستی خود میکشیدم
9 همه شب گرد منزلگاه یارم طواف کعبهٔ جان بود کارم
10 ضمیرم با خیالش راز میخواند بسوز این بیتها را باز میخواند