شبی در بیابان مکه از از سعدی شیرازی گلستان 12

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.

شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار. ,

2 پای مسکین پیاده چند رود کز تحمل ستوه شد بُختی

3 تا شود جسم فربهی لاغر لاغری مرده باشد از سختی

گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی. ,

5 خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت

عکس نوشته
کامنت
comment