-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
شبی در بیابان مکه از بیخوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار. ,
2 پای مسکین پیاده چند رود کز تحمل ستوه شد بُختی
3 تا شود جسم فربهی لاغر لاغری مرده باشد از سختی
گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی. ,
5 خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت