1 یکی پادشا خانهزآهن بساخت شبی آتش افتاد و آهن گداخت
2 پژوهش گرفتندکآن از چه بود شراری چنین بیامان از چه بود
3 پس از جهد بسیار بردند راه به دود دل عاجزی بی گناه
1 یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است مرغی دگر نوا به فلک برکشیده است
2 یک مرغ سر به دشنهٔ جلاد داده است یک مرغ از آشیانه خود سرکشیده است
1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست
2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست