یکی سیرت نیکمردان شنو از سعدی شیرازی بوستان 14

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یکی سیرت نیکمردان شنو

1 یکی سیرت نیکمردان شنو اگر نیکبختی و مردانه رو

2 که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم به دوش

3 نگه کرد و موری در آن غله دید که سرگشته هر گوشه‌ای می‌دوید

4 ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت

5 مروت نباشد که این مور ریش پراکنده گردانم از جای خویش

6 درون پراکندگان جمع دار که جمعیتت باشد از روزگار

7 چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد

8 میازار موری که دانه‌کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است

9 سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل

10 مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به پایش در افتی چو مور

11 درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن

12 نبخشود بر حال پروانه شمع نگه کن که چون سوخت در پیش جمع

13 گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است تواناتر از تو هم آخر کسی است

عکس نوشته
کامنت
comment