یکی گرسنه خرس در از ملک‌الشعرا بهار مثنوی 636

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

یکی گرسنه خرس در باغ جست

1 یکی گرسنه خرس در باغ جست مگرمیوه نغزی آرد بدست

2 به هرسو نگه کرد با حرص وآز یک امرود بن دید رسته دراز

3 به بالا بلند و به پهلو فراخ ستبر وکشن برگ و بسیار شاخ

4 ز هر برگ، رخشان یکی آمرود چو نجم ثریا زچرخ کبود

5 بجنبید و غرید خرس از شعف بمالید بر خاک هر چار کف

6 همی‌ جست‌ چابک‌ به‌ ساق‌ درخت که پرچین خارش بدرید رخت

7 نگه کردکز ساقه تا بیخ شاخ همی خاربن برشده لاخ لاخ

8 ببسته است دهقان داننده کار به‌ساق درخت از پی دزد، خار

9 همه خارها چون سرنیزه‌ها کزان نیزه‌ها کس نگشتی رها

10 غمی گشت‌خرس از چنان‌سخت‌جای بگشت و بلیسید دو دست و پای

11 برنجید از آن کار، زاندازه بیش ولیکن نیاورد با روی خویش

12 روان کشت‌ازآن‌باغ‌و با خویش کفت که رسم بزرگی نشاید نهفت

13 من این باغ امرود و این بار تر نهادم به وقف مزار پدر

14 چو بینیش بر خاک ره سوده شد زبانش به خیرات بگشوده شد

15 کسی چون ز سودی جدا ماندا مران سود را ناروا خواندا

عکس نوشته
کامنت
comment