- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی گرسنه خرس در باغ جست مگرمیوه نغزی آرد بدست
2 به هرسو نگه کرد با حرص وآز یک امرود بن دید رسته دراز
3 به بالا بلند و به پهلو فراخ ستبر وکشن برگ و بسیار شاخ
4 ز هر برگ، رخشان یکی آمرود چو نجم ثریا زچرخ کبود
5 بجنبید و غرید خرس از شعف بمالید بر خاک هر چار کف
6 همی جست چابک به ساق درخت که پرچین خارش بدرید رخت
7 نگه کردکز ساقه تا بیخ شاخ همی خاربن برشده لاخ لاخ
8 ببسته است دهقان داننده کار بهساق درخت از پی دزد، خار
9 همه خارها چون سرنیزهها کزان نیزهها کس نگشتی رها
10 غمی گشتخرس از چنانسختجای بگشت و بلیسید دو دست و پای
11 برنجید از آن کار، زاندازه بیش ولیکن نیاورد با روی خویش
12 روان کشتازآنباغو با خویش کفت که رسم بزرگی نشاید نهفت
13 من این باغ امرود و این بار تر نهادم به وقف مزار پدر
14 چو بینیش بر خاک ره سوده شد زبانش به خیرات بگشوده شد
15 کسی چون ز سودی جدا ماندا مران سود را ناروا خواندا