یکی نان خورش جز پیازی از سعدی شیرازی بوستان 9

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یکی نان خورش جز پیازی نداشت

1 یکی نان خورش جز پیازی نداشت چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت

2 کسی گفتش ای سغبهٔ خاکسار برو طبخی از خوان یغما بیار

3 بخواه و مدار ای پسر شرم و باک که مقطوع روزی بود شرمناک

4 قبا بست و چابک نوردید دست قبایش دریدند و دستش شکست

5 همی گفت و بر خویشتن می‌گریست که مر خویشتن کرده را چاره چیست؟

6 بلا جوی باشد گرفتار آز من و خانه من بعد و نان و پیاز

7 جوینی که از سعی بازو خورم به از میده بر خوان اهل کرم

8 چه دلتنگ خفت آن فرومایه دوش که بر سفرهٔ دیگران داشت گوش

عکس نوشته
کامنت
comment