- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی پر طمع پیش خوارزمشاه شنیدم که شد بامدادی پگاه
2 چو دیدش به خدمت دوتا گشت و راست دگر روی بر خاک مالید و خاست
3 پسر گفتش ای بابک نامجوی یکی مشکلت میبپرسم بگوی
4 نگفتی که قبلهست سوی حجاز چرا کردی امروز از این سو نماز؟
5 مبر طاعت نفس شهوت پرست که هر ساعتش قبلهٔ دیگر است
6 مبر ای برادر به فرمانش دست که هر کس که فرمان نبردش برست
7 قناعت سرافرازد ای مرد هوش سر پر طمع بر نیاید ز دوش
8 طمع آبروی توقر بریخت برای دو جو دامنی در بریخت
9 چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی چرا ریزی از بهر برف آبروی؟
10 مگر از تنعم شکیبا شوی وگرنه ضرورت به درها شوی
11 برو خواجه کوتاه کن دست آز چه میبایدت ز آستین دراز؟
12 کسی را که درج طمع در نوشت نباید به کس عبد و خادم نبشت
13 توقع براند ز هر مجلست بران از خودش تا نراند کست