روزی گذشت پادشهی از از پروین اعتصامی قطعه‌ 15

پروین اعتصامی

آثار پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

1 روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

2 پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

3 آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

4 نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست

5 ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست

6 آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

7 بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

8 پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست

عکس نوشته
کامنت
comment