- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی گفت ار نظری داری ما را به از این بینی
2 خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
3 حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را تو ماه پری پیکر زیبا و نگارینی
4 بر بستر هجرانت شاید که نپرسندم کس سوخته خرمن را گوید به چه غمگینی
5 بنشین که فغان از ما برخاست در ایامت بس فتنه که برخیزد هر جا که تو بنشینی
6 گر بنده خود خوانی افتیم به سلطانی ور روی بگردانی رفتیم به مسکینی
7 کس عیب نیارد گفت آن را که تو بپسندی کس رد نتواند کرد آن را که تو بگزینی
8 عشق لب شیرینت روزی بکشد سعدی فرهاد چنین کشتهست آن شوخ به شیرینی