روزی به غرور جوانی سخت از سعدی شیرازی گلستان 4

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده.

روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده. ,

پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟ ,

گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟! ,

گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفته‌اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن. ,

5 ای که مشتاق منزلی مشتاب پند من کار بند و صبر آموز

6 اسب تازی دو تگ رود به شتاب و اشتر آهسته می‌رود شب و روز

عکس نوشته
کامنت
comment