- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوهای سست مانده. ,
پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟ ,
گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟! ,
گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفتهاند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن. ,
5 ای که مشتاق منزلی مشتاب پند من کار بند و صبر آموز
6 اسب تازی دو تگ رود به شتاب و اشتر آهسته میرود شب و روز