- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی حبشی بر پیغامبر آمد که تَوبه میکنم وقتش درآمد
2 اگر عفوست وگر توبه قبولست مرا بر پشتی چون تو رسولست
3 پیمبر گفت چون تو توبه کردی یقین میدان که آمرزیده گردی
4 دگر ره گفت آن حبشی که آنگاه که بودم در گناه خویش گمراه
5 گناهم حق چو نپسندیده باشد میان آن گناهم دیده باشد
6 پیمبر گفت پس تو میندانی که بر حق ذرّهٔ نبوَد نهانی
7 گناهت ذرّه ذرّه دیده باشد ولیکن از کَرَم پوشیده باشد
8 چو حبشی این سخن بشنید ناگاه برآورد از دل پر خون یکی آه
9 چنان آن آهش از دل تاختن کرد که مرغ جانش را بیخویشتن کرد
10 به پیش مصطفی بر خاک افتاد سوی حق پاک رفت و پاک افتاد
11 صلا در داد یاران را پیمبر که بشتابید ای اصحاب یکسر
12 که تا برکشتهٔ حق غرق تشویر بگوئید و بپیوندید تکبیر
13 کسی کو کشتهٔ شرم و حیا شد اگر مُرد او تن او توتیا شد
14 اگر تو ذرّهٔ خاکش ببوئی بوَد صد بحر پر تشویر گوئی