-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزگاری شد ز کویت درد سر کم کرده ایم سویت از بیم رقیبانت گذر کم کرده ایم
2 ناله ما را از سگان کوی او شرمنده داشت زین خجالت درد سر زان خاک در کم کرده ایم
3 همعنان ماست غم تا رفته ایم از کوی تو در جهان زین ناملایم تر سفر کم کرده ایم
4 بی رخت قطع نظر از دیدن عالم نکرد زین سبب از مردم دیده نظر کم کرده ایم
5 کم نشد دور از تو آب چشم ما معذور دار گر غبار درگهت از چشم تر کم کرده ایم
6 غیر افغان نیست بر یاد سگانت کار ما تا جدایم از درت کار دگر کم کرده ایم
7 تا جدایم از در جانان فضولی چون سکان بی فغان و ناله شامی را سحر کم کرده ایم