روزگاری شد ز کویت درد از فضولی بغدادی غزل 304

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

روزگاری شد ز کویت درد سر کم کرده ایم

1 روزگاری شد ز کویت درد سر کم کرده ایم سویت از بیم رقیبانت گذر کم کرده ایم

2 ناله ما را از سگان کوی او شرمنده داشت زین خجالت درد سر زان خاک در کم کرده ایم

3 همعنان ماست غم تا رفته ایم از کوی تو در جهان زین ناملایم تر سفر کم کرده ایم

4 بی رخت قطع نظر از دیدن عالم نکرد زین سبب از مردم دیده نظر کم کرده ایم

5 کم نشد دور از تو آب چشم ما معذور دار گر غبار درگهت از چشم تر کم کرده ایم

6 غیر افغان نیست بر یاد سگانت کار ما تا جدایم از درت کار دگر کم کرده ایم

7 تا جدایم از در جانان فضولی چون سکان بی فغان و ناله شامی را سحر کم کرده ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر