-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار دیگر فتنه ای در انس و جان انداختی چهره بنمودی و آتش در جهان انداختی
2 از برای خاکساران بر سر کوی طلب فرش عزت بر فراز آسمان انداختی
3 عشق را سرمایه ای داده ز حسن دلبران شورش و آشوب در کون و مکان انداختی
4 بوئی از گلزار لطف خویش بخشیدی بگل غلغلی در بلبلان بوستان انداختی
5 تیغ بی باکی نهاده در کف سلطان عشق رسم یغمای خرد در ملک جان انداختی
6 داده وحدت را ظهور اندر جلابیب صور نام کثرت در میان این و آن انداختی
7 لب فرو بستم ز اسرارت ولی از جرعه ای بیخودم کردی و آخر در زبان انداختی
8 حسن را با ناز پیوستی و در اهل نیاز عشق و تقوی را جدائی در میان انداختی
9 از محبت شعله ای افروختی وز پرتوش شعله در جان حسین ناتوان انداختی