- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر روی دل افروزت هر کو نظر اندازد چون شمعش اگر سوزی با سوز درون سازد
2 با هر که ز طنازی یک لحظه بپردازی بیکار ز خویش آید با عقل نپردازد
3 این دولت آن عاشق کز روی سرافرازی جان بر رخت افشاند سر در قدمت بازد
4 چون داغ غلامانت مه بر رخ خود دارد با روی تو از خوبی اکنون مه نو نازد
5 ای جان اگرت سوزد چون عود مکن ناله تا در بر خود گیرد چون چنگ که بنوازد
6 معراجت اگر باید بر دلدل دل بنشین کز فرش بیک حمله تا عرش همی تازد
7 عاشق بود آن صادق کو همچو حسین ای جان هر دم ز غم کهنه شادی نو آغازد