- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی تو جان فزا لب تو دلفریب شد وزجان من سکون وز دل هم شکیب شد
2 سودی که دیده، دیه براهت زاشک خویش این بود کز غبار رهت بی نصیب شد
3 برخاستم که غیر هم آید برون ز بزم یک باره وصل یار بکام رقیب شد
4 عشاق را ز اهل هوس فرقها بسی است نه هر که گشت عاشق گل عندلیب شد
5 بی سروها در این چمن افراختند قد لیک از هزار قد یکی جامه زیب شد
6 صد ره ز من گذشت و نپرسید کیست این مسکین کسی که بر سر کویی غریب شد
7 نقشی نبست چون رخ او خامه ی قضا کز آن پدید این همه نقش عجیب شد
8 خوش خسته ی (سحاب) کز آغاز درد مرد فارغ ز رنج درد و دوای طبیب شد