1 ای روی تو از لطافت آیینه روح خواهم که قدح های خیالت به صبوح
2 در دیده کشم ولی ز خار مژه ام ترسم که شود پای خیالم مجروح
1 گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
2 بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
1 گهی که بار دهد شاه بر سریر سرور که باد تا به قیامت به عهد او معمور
2 سپهر مجمره گردان بود به پایه تخت شمال مروحه بر دارد از برای بخور
1 عالی رضی دین تویی آن شمع دل که هست لفظ شکرفشان تو پیرایه صواب
2 با شمع دولت تو بر افروخت روزگار درکام آرزو چو شکر گشت صبر و صاب