1 بر تماشای فنایم دوخت پیریها نظر یافتم در حلقهگشتن حلقهٔ چشم دگر
2 از هجوم حیرتم راه تپیدن وانشد پیکرم سر تا قدم اشکیست در چشمگهر
3 رفت آن سامانکه در هر چشم سیلی داشتم این زمانم آب باید شد به یاد چشم تر
4 چون سپند آخر نمیدانم کجا خواهم رسید میروم از خود به دوش نالههای خود اثر
5 معنی دل در خم و پیچ امل گم کردهام یک گره تا کی به چندین رشته باشد جلوهگر
6 بسکه سامان بهار عیش امکان وحشت است میزند گل از نفس چون صبح دامن بر کمر
7 شبنمی در کار دارد گلشن عرض قبول جز خجالت هرچه آنجا میتوان بردن مبر
8 جوهر اصلی ندامت میکشد از اعتبار رو به ناخن میکند چون سکه پیدا کرد زر
9 لب گشودنهای ظالم بی غبار کینه نیست میشمارد عقدههای سنگ پرواز شرر
10 عافیت مخمور شد تا ساغر جرأت زدیم آشیان خمیازه گشت از دستگاه بال و پر
11 دود سودای تنزه از دماغ خود برآر گر پری خواهی تماشاکن دکان شیشهگر
12 در دکان وهم و ظن بیدل قماش غیر نیست خودفروشیهاست آنجا غیر ما از ما مخر
دیدگاهها **