-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر کنم وز خاک پای عاشقان بر فرق سر افسر کنم
2 آیم بدریای قدم وز فرق سر سازم قدم در بحر چون غوطی خورم دامن پر از گوهر کنم
3 در دار ضرب کبریا از عشق جویم کیمیا مس وجود خویش را بگدازم آنگه زر کنم
4 شمع ار نگوید ترک سر نورش نگردد بیشتر من نیز از سوز جگر چون شمع ترک سر کنم
5 چون از محیا آن ستد هر دم حمیائی دهد من از حدق سازم قدح وز جان خود ساغر کنم
6 رخساره گلگون او چون باده پیمائی کند من عقل زاهد رنگ را مست می احمر کنم
7 سری که در سردابه ها پنهان کند ارباب دل چون وقت کشف راز شد من فاش بر منبر کنم
8 در هر جمیلی حسن تو آشفته میدارد مرا می جز یکی نبود اگر من شیشه را دیگر کنم
9 ای عشق بر درگاه خود ره ده حسین خسته را تا شاهی هر دو جهان از خدمت این در کنم