1 در سفر گویند فردا می‌روی خود دروغ است این خبر یا می‌روی

2 ای شکارافکن تو هرجا می‌روی از برای صید دل‌ها می‌روی

3 هرکجا تو سرو بالا می‌روی فتنه برپا می‌کنی تا می‌روی

4 تا زنی راه غزلان از نگاه ای غزال من، به صحرا می‌روی

5 در نهان یک شهر دل همراه تو است گرچه در ظاهر تو تنها می‌روی

6 رهزنان از خلق پنهان می‌روند تو قوی‌دل آشکارا می‌روی

7 چون نشینی می‌نشانی فتنه را فتنه برپا می‌کنی تا می‌روی

8 هرکجا بوده دلی، بردی کنون از پی تاراج جان‌ها می‌روی

9 با کمند زلف و تیغ ابروان بهر خونریزی دل‌ها می‌روی

10 تا نشانی آتش دل یک زمان می‌نشینی در برم یا می‌روی

11 بهتر است از هر تماشا روی تو تو کجا بهر تماشا می‌روی

12 دانی از هردو جهان بهتر کجاست هر کجا تو، سرو بالا می‌روی

13 تا رواج مذهب ترسا دهی کرده گیسو را چلیپا می‌روی

14 می‌شود از رفتنت غوغا به پا تا کنی برپای غوغا، می‌روی

15 می‌شود خرم بهشت آنجا که تو با قد دلکش چو طوبی می‌روی

16 می‌کنی یغما دل ترکان تمام ترک من، هرگه به یغما می‌روی

17 گر نهی بر چشم مه‌رویان قدم جای دارد، بس که زیبا می‌روی

18 جان من تو با کمند گیسوان از برای صید دل‌ها می‌روی

19 تیغ ابرویت اشارت می‌کند کز پی قتل احبا می‌روی

20 آگهی کز رفتنت جان می‌دهم بهر قتل ما، به عمدا می‌روی

21 روز و شب ای دل پی آن زلف و لب با سری پرشور و سودا می‌روی

22 چون توانی رفت بر چشم و سرم از چه رو بر خاک و خارا می‌روی

23 راستی رفتار تو این گونه است یا چنین ای سرو بالا می‌روی

24 تا کشی بیمار هجران را، ز شوق بر سرش گاهی به عمدا می‌روی

25 جان درویشان فدایت باد چون بهر طوف کوی بر عرش اعلا می‌روی

26 شاه درویشان که بر درگاه او چون روی بر عرش اعلا می‌روی