1 بر تربت دوستان ماضی بگذشت بسی ز بوستان باد
2 گر بر سر خاک ما رود نیز سهلست بقای دوستان باد
1 گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
2 ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
1 متقلب درون جامه ناز چه خبر دارد از شبان دراز
2 عاقل انجام عشق میبیند تا هم اول نمیکند آغاز
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت