1 بر تخت ولایت آن ولی شاه بود خورشید محمد و علی ماه بود
2 نوری که از این هر دو نصیبی دارد میدان به یقین که نعمت الله بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل عاشق نظر به جان نکند خاطرش میل با جنان نکند
2 ای که گوئی که ترک رندی کن رند سرمست آنچنان نکند
1 منکرت گر همی کند انکار مکن انکار منکرت زنهار
2 زان که هر کو موحد است تمام همه بیند یکی کند اقرار
1 عارفی کو بُود ز آل عبا خواه گو خرقه پوش و خواه قبا
2 جان معنی طلب نه صورت تن تن بی جان چه می کند دانا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به