بر آن سرم که دهم دل به دلنواز از سحاب اصفهانی غزل 187

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

بر آن سرم که دهم دل به دلنواز دگر

1 بر آن سرم که دهم دل به دلنواز دگر که تا فزون کنم از عجز خویش ناز دگر

2 از این طبیب ندیدیم چاره به که رویم به چاره سازی دل سوی چاره ساز دگر

3 دگر چو شمع میفروز چهره زانکه فتاد به جانم آتشی از عشق جان گداز دگر

4 نوای ساز محبت به گوش من مسرای که خوش فتاده به گوشم سرود ساز دگر

5 دهم به ماه رخی تازه دل، که عاشق نو زعاشقان دگر دارد امتیاز دگر

6 شده است راز نهان تو فاش و میخواهم که تا بدل بسپارم نهفته راز دگر

7 بگو عبث ننوازش به آب و دانه که کرد کبوتر دل من میل شاهباز دگر

8 گرم زناز بتان بی نیاز خواهد شاه (سحاب) نیست مراهم جز این نیاز دگر

9 ستوده فتحعلی شاه آن که صد محمود بود بدرگه او هر یکی ایاز دگر

عکس نوشته
کامنت
comment