1 در لوح عدم نهان بود نقش وجود چینی، حبشی هر آنچه در امکان بود
2 خورشید قدم برآمد از اوج شهود ماهیت هر یکی جدا باز نمود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
2 زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
1 در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا
2 فلک ای کاش بردارد ز روی کارها پرده که نقد زاهدان و جنس میخواران شود پیدا
1 دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را
2 نه چندان راه دل زد جلوه ی ساقی سیمین تن که میل قول صوفی و سماع نی شود ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به