-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا آه از فسون غول به آواز آشنا
2 امروز نیست قابل تفریق و امتیاز در سرمهگرد میکند آواز آشنا
3 گر صیقلی به کار برد سعی اتفاق انجامکار دشمن و آغاز آشنا
4 تا کی درین بساط ز افسون التفات دل میخراشد آینهپرداز آشنا
5 داد گشاد کار تظلم کجا برد برروی شمع خنده زندگاز آشنا
6 گر مدعای مرغ نفس آرمیدن است زد حلقه بستگی به در باز آشنا
7 بشنو نوای نیک و بد از دور و دم مزن دام و قفس خوش است ز پرواز آشنا
8 چنگ قضاست دهر، امانگاه خلق نیست نی ناله داشتهست ز دمساز آشنا
9 منتکش تکلف اخلاقکس مباد گنجشک را چه سود زشهبازآشنا
10 از هرچه دم زنی به خموشی حوالهکن بیگانهام ز خویش هم از ناز آشنا
11 عشق قابل انشاکسی نیافت این انجمن پر است ز غماز آشنا
12 بیدل بهحرف وصوت همآوارهگشتخلق بردیم سر به مهر عدم راز آشنا