1 بر تن مفزا که نفس سرکش گردد بر عقل متن که طبع ازو خوش گردد
2 در آتش عشق سوز تا نور شوی پروانه غذای روح آتش گردد
1 امشب خوش آشناست به رویش نگاه ما گویا حجاب سوخته از برق آه ما
2 از بس که می شدیم به حسرت جدا ازو خون می چکید روز وداع از نگاه ما
1 برای خشت خم خوبیم گو آن پیر ترسا را کزین بازیچه طفلان خرد مشت گل ما را
2 جهان را نیست آن معنی که باید فکر آن کردن الف با خوان هر مکتب شکافد این معما را
1 خمار می به لبم قفل زد ایاغ کجاست؟ کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟
2 نه عندلیب غزل خوان نه شاخ گل خندان درین بهار کسی را دل و دماغ کجاست؟