سوی آن دیوانه از عطار نیشابوری الهی نامه 4345

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

سوی آن دیوانه شد مردی عزیز

1 سوی آن دیوانه شد مردی عزیز گفت هستت آرزوی هیچ چیز

2 گفت ده روزست تا من گرسنه ماندهام لوتیم باید ده تنه

3 گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت از پی حلوا و بریانی و نانت

4 گفت غلبه میمکن ای ژاژ خای نرم گو تا نشنود یعنی خدای

5 گر نیم آهسته کن آواز را زانکه گر حق بشنود این راز را

6 هیچ نگذارد که نانم آوری لیک گوید تا بجانم آوری

7 دوست را زان گرسنه دارد مدام تا ز جان خویش سیر آید تمام

8 چون زجان سیرآید او در درد کار گرسنه گردد بجانان بی قرار

عکس نوشته
کامنت
comment