1 شب رحیل چو کردم وداع شروان را دریغ حاصل من بود و درد حصهٔ من
2 شدم ز آتش هجران زدم بر آب ارس ارس بنالید از درد حال و قصهٔ من
3 به تیزی دم من بود و پری غم من خروش سینهٔ من داشت جوش غصهٔ من
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
2 باجگه دیدم و طیار ز آراستگی عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
1 هر که به سودای چون تو یار بپرداخت همتش از بند روزگار بپرداخت
2 در غم تو سخت مشکل است صبوری خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به