1 شب رحیل چو کردم وداع شروان را دریغ حاصل من بود و درد حصهٔ من
2 شدم ز آتش هجران زدم بر آب ارس ارس بنالید از درد حال و قصهٔ من
3 به تیزی دم من بود و پری غم من خروش سینهٔ من داشت جوش غصهٔ من
1 حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد
2 کس چون تو نشان ندهد در کل جهان لیکن چون این دل هر جائی هر جای بسی باشد
1 آنها که محققان راهند در مسند فقر پادشاهند
2 در رزم، یلان بینبردند در بزم، سران بیکلاهند
1 تیره زلفا بادهٔ روشن کجاست دیر وصلا رطل مرد افکن کجاست؟
2 جرعه زراب است بر خاکش مریز خاک مرد آتشین جوشن کجاست؟