-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر جگر آبم نماند از آتش سودای او خاک ره گشتم در این سودا که بوسم پای او
2 بستم از غیرت در دل را بروی غیر دوست تا که خلوتخانه چشم دلم شد جای او
3 دارم از جنت فراغت با رخ جان پرورش نیستم پروای طوبی با قد رعنای او
4 ساکنان عالم بالا نهند از روی فخر سر بر آن خاکی که بنهد پای بر بالای او
5 سنبل اندر باغ پیچیده ز دست طره اش لاله بر دل داغ دارد از رخ زیبای او
6 گر ندیدی رسته از شکر نبات اینک ببین سبزه خط بر لب شیرین شکرخای او
7 کلبه تاریک من خواهم که یکشب تا بروز روشنائی یابد از روی جهان آرای او
8 گر ز دست من رود سرمایه سود دو کون پای نتوانم کشیدن باز از سودای او
9 از سر کویش به جنت روی کی آرد حسین نیست غیر از کوی جانان جنت المأوای او