بر جگر آبم نماند از آتش از حسین خوارزمی غزل 206

حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

بر جگر آبم نماند از آتش سودای او

1 بر جگر آبم نماند از آتش سودای او خاک ره گشتم در این سودا که بوسم پای او

2 بستم از غیرت در دل را بروی غیر دوست تا که خلوتخانه چشم دلم شد جای او

3 دارم از جنت فراغت با رخ جان پرورش نیستم پروای طوبی با قد رعنای او

4 ساکنان عالم بالا نهند از روی فخر سر بر آن خاکی که بنهد پای بر بالای او

5 سنبل اندر باغ پیچیده ز دست طره اش لاله بر دل داغ دارد از رخ زیبای او

6 گر ندیدی رسته از شکر نبات اینک ببین سبزه خط بر لب شیرین شکرخای او

7 کلبه تاریک من خواهم که یکشب تا بروز روشنائی یابد از روی جهان آرای او

8 گر ز دست من رود سرمایه سود دو کون پای نتوانم کشیدن باز از سودای او

9 از سر کویش به جنت روی کی آرد حسین نیست غیر از کوی جانان جنت المأوای او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر