در چمن باغ چو گلبن شکفت از نظامی گنجوی خمسه 59

نظامی گنجوی

آثار نظامی گنجوی

نظامی گنجوی

در چمن باغ چو گلبن شکفت

1 در چمن باغ چو گلبن شکفت بلبلی با باز درآمد به گفت

2 کز همه مرغان تو خاموش ساز گوی چرا برده‌ای آخر به باز

3 تا تو لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس

4 منزل تو دستگه سنجری طعمهٔ تو سینه کبک دری

5 من که به یک چشم زد از کان غیب صد گهر نغز برآرم ز جیب

6 طعمهٔ من کرم شکاری چراست خانهٔ من بر سر خاری چراست

7 باز بدو گفت همه گوش باش خامُشیَم بنگر و خاموش باش

8 من که شدم کارشناس اندکی صد کنم و باز نگویم یکی

9 رو که توئی شیفتهٔ روزگار زانکه یکی نکنی و گوئی هزار

10 من که همه معنیَم این صیدگاه سینه کبکم دهد و دست شاه

11 چون تو همه زخم زبانی تمام کرم خور و خار نشین والسلام

12 خطبه چو بر نام فریدون کنند گوش بر آواز دهل چون کنند

13 صبح که با بانگ خروس است و بس خنده‌ای از راه فسوس است و بس

14 چرخ که در معرض فریاد نیست هیچ سر از چنبرش آزاد نیست

15 بر مکش آوازهٔ نظم بلند تا چو نظامی نشوی شهر بند

عکس نوشته
کامنت
comment