بر سر گوری مگر از عطار نیشابوری الهی نامه 3224

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بر سر گوری مگر بهلول خفت

1 بر سر گوری مگر بهلول خفت همچنان خفته از آنجا مینرفت

2 آن یکی گفتش که برخیز ای پسر چند خواهی خفت اینجا بی خبر

3 گفت بهلولش که من آنگه روم کاین همه سوگند از وی بشنوم

4 گفت چه سوگند با من باز گوی گفت شد این مرده با من راز گوی

5 میخورد سوگند و میگوید براز من نخواهم کرد خاک از خویش باز

6 تا همه خلق جهان را تن به تن در نخوابانم بخون چون خویشتن

عکس نوشته
کامنت
comment