در کف پیاله دوش درآمد نگار از فیض کاشانی غزل 759

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

در کف پیاله دوش درآمد نگار من

1 در کف پیاله دوش درآمد نگار من کز عمر خویش بهره برد از بهار من

2 می‌داد و می‌گرفت و درآمد ببر مرا شد ساعتی قرار دل بیقرار من

3 گفتا بطنز دین و دل و عقل و هوش کو در کلبهٔ تو چیست ز بهر نثار من

4 گفتم که جان نشاید در پایت افکنم دل خود بر تو آمد و برد اختیار من

5 سر خود چکار آید و تن را چه اعتبار از عقل و هوش لاف زدن هست عار من

6 عقلم توئی و هوش توئی جان و دل توئی غیر از تو هیچ نیست مرا ای نگار من

7 غیر از تو کس ندارم و غیر از تو نیست کس محصول عمر من توئی و کار و بار من

8 مستی ز تو خمار ز تو جام و باده تو مستم تو کردهٔ و توئی میگسار من

9 معذور دار واعظ و از من بدار دست کز من گرفت ساقی من اختیار من

10 خون هزار زاهد خودبین خشک ریخت تیغیست فیض این سخن آبدار من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر