روز عید آن ترک را دیدم از اوحدی مراغه‌ای غزل 693

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته

1 روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته گشته از رویش سراسر عید گاه آراسته

2 طاق ابرو را ز شوخی چون هلالی داده خم روی نیکو را به زیبایی چو ماه آراسته

3 هم جمال ماه رویش آب خوبان ریخته هم هلال نعل اسبش خاک راه آراسته

4 بیدلان را مال و سر بر دست و دلبر بی‌نیاز بندگان از پیش و پس حیران و شاه آراسته

5 او چو شمعی در میان و عاشقان پیرامنش حلقه‌ای از ناله و فریاد و آه آراسته

6 نرگس چشم و گل و رخسار و سرو قد او در شنکج حلقهٔ زلف سیاه آراسته

7 زلف چوگان وار خود همچون رسنها داده تاب وانگهی گوی زنخدان را به چاه آراسته

8 لاف عشقت میزنند آشفته حالان جهان اوحدی میرست و در عشقت سپاه آراسته

9 دیدن خوبان اگر جرم و گناهست، ای صنم نالها دارم بدین جرم و گناه آراسته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر