جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

به از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 911

غزل 911 ام از 6329 غزلیات

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

1 به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

2 برای من مگری و مگو دریغ دریغ به دام دیو درافتی دریغ آن باشد

3 جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

4 مرا به گور سپاری مگو وداع وداع که گور پرده جمعیت جنان باشد

5 فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد

6 تو را غروب نماید ولی شروق بود لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

7 کدام دانه فرورفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد

8 کدام دلو فرورفت و پر برون نامد ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

9 دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا که های هوی تو در جو لامکان باشد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

شاعر شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد چه کسی است ؟

شاعر شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد چیست ؟

قالب شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد غزل است

مضمون اصلی شعر به روز مرگ چو تابوت من روان باشد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر