- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر جو فلک ز شعلۀ آهم کرانهای ترسم فتد به خرمن ماهت زبانهای
2 دارم بدل دو دست که آنچشم جانشکار جز من بتیر خویش نیاید نشانهای
3 تنها نه من ز جور تو بیخانمان شدم نگذاشت آتش تو در این شهر خانهای
4 بر بوی زلف خم بخمت با گلاب اشگ چشمم کند ترا زمژه هر لحظه شانهای
5 گویی بهانه ریزد خونم بمزد شست چشمت اگر بدست نیارد بهانهای
6 آنروز داد مژدۀ ویرانگی مرا بوم غمت که ساخت بدل آشیانهای
7 هر سو که بنگرم همه تیریست بر کمان حیران دل رسیدۀ من در میانهای
8 زاهد مرا بسبحۀ صد دانه پانه بست خال لبت کشید بدامم ز دانهای
9 مطرب بر اهواره ز من بر به بزم شاه امشب از این چکامۀ نیرّ ترانهای