1 بر سبزه نشست بلبل و قمری باید می سرخ چون گل حمری
2 آری می سرخ درخور است از آنک بر سبزه نشست بلبل و قمری
3 آن سرخ میئی که گرش بربویی نشناسیش از بنفشهٔ برّی
4 آن می که سحابش اندرون بینی رخشندهتر از ستارهٔ شعری
1 سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانمها ندانم از چه این مد را پسندیدند خانمها
2 کمند زلف بگشودند از پای گنهکاران گناه بستگان عشق، بخشیدند خانمها
1 دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزونطلب سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب
2 علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا العلم تاج للفتی، والعقل طوق من ذهب
1 دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا مژدهای داد خوشآهنگ و دلاویز مرا
2 گفت کآزادیخواهان دیار کشمر برگزیدند به تکریم و به تعزیز مرا