1 بر خوان صلات تا به کی لقمه خام در جام عطات چند این آب حرام
2 صبری که نمک برشته تر گردد دل سعیی که به من سرشته تر گردد جام
1 از کف نمی دهد دل آسان ربوده را دیدیم زور بازوی ناآزموده را
2 من در پی رهایی و او هر دم از فریب بر سر گره زند گره ناگشوده را
1 برای خشت خم خوبیم گو آن پیر ترسا را کزین بازیچه طفلان خرد مشت گل ما را
2 جهان را نیست آن معنی که باید فکر آن کردن الف با خوان هر مکتب شکافد این معما را
1 میم در جام و ماهم تا سحر بر روزنست امشب دو دستم تا به وقت صبح طوق گردنست امشب
2 دو چشمم حجله آیین بسته اند از گریه شادی درو بام از چراغان سرشکم روشنست امشب