بر سر راهش فتاده غرق اشگم از فیض کاشانی غزل 184

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

بر سر راهش فتاده غرق اشگم دید و رفت

1 بر سر راهش فتاده غرق اشگم دید و رفت زیرلب بر گریهٔ خونین من خندید و رفت

2 از دو عالم بود در دستم همین دین و دلی یکنظر دردیده کردآن هر دون رادزدید ورفت

3 گرچه دل از پادرآمد در ره عشقش ولی اندرین ره میتوان درخاک و خون غلطید و رفت

4 بر سربالینم آمد گفتمش یکدم بایست تا که جان بر پایت افشانم زمن نشنید و رفت

5 جان بلب آمد زیاد آن لبم لیکن گرفت از خیالش بوسهٔ دل جان نو بخشید و رفت

6 اینجهان جای اقامت نیست جای عبرتست زینتش را دل نباید بست باید دید و رفت

7 فیض آمد تا زوصل دوست یابد کام جان یکنظر نادیده رویش جان و دل بخشید ورفت

عکس نوشته
کامنت
comment