- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر سر خود می کند ویران سرای دیده را پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را
2 کی توانی ترک ما کردن که با هم الفتیست طالع برگشته و مژگان برگردیده را
3 دستگاه ما کجا شایسته تاراج اوست غیرزانو نیست سامانی سر شوریده را
4 کوه محنت سخت می کاهد مرا ساقی بده باده تندی که بگدازد غم بالیده را
5 در زمان تیره روزی دوست دشمن می شود بیتو مژگان می زند دامن چراغ دیده را
6 حاصل پرهیز زاهد نیست جز آلودگی کرده پر خار تعلق دامن برچیده را
7 در ترازوی صدف گوهر نگنجد از نشاط با گهر همسر کنم گر نکته سنجیده را
8 می کند تدبیر بخت بدمروت مانعست سهل باشد چاره کردن دشمن خوابیده را
9 نامه ات را قاصد آورد و نمی خواند کلیم از دلش ناید که بردارد ز راهت دیده را