- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را
2 زمزمهٔ کهن سرای گردش باده تیز کن باز به بزم ما نگر ، آتش جام خویش را
3 دام ز گیسوان بدوش زحمت گلستان بری صید چرا نمی کنی طایر بام خویش را
4 ریگ عراق منتظر ، کشت حجاز تشنه کام خون حسین باز ده کوفه و شام خویش را
5 دوش به راهبر زند ، راه یگانه طی کند می ندهد بدست کس عشق زمام خویش را
6 ناله به آستان دیر بیخبرانه می زدم تا بحرم شناختم راه و مقام خویش را
7 قافله بهار را طایر پیش رس نگر آنکه بخلوت قفس گفت پیام خویش را