- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمرها رفت که قانون طرب تار ندید دل بجز دیده تر ساغر سرشار ندید
2 این جهان دار شفائیست که یک بیمارش خدمتی غیر تغافل ز پرستار ندید
3 هر که رفعت طلبد بهره نیابد از فیض خار را سبز کسی بر سر دیوار ندید
4 مرد آزاده گرش کار بسوگند افتاد قسم او بسری بود که دستار ندید
5 دست رد گر بشناسی سپر حادثه است از بلا رست سپندی که خریدار ندید
6 شیشه با آنکه سر حرف مکرر وا کرد دوش در بزم ترا در سر گفتار ندید
7 دفترم گر شکرستان سخن گشت چه سود که بغیر از مگس نقطه هوادار ندید
8 خضر توفیق که از تربیتم دست کشید آن طبیبی است که پرهیز ز بیمار ندید
9 دهر خود مجلس می نیست کلیم، از چه سبب کس در او آگهی از کار خبردار ندید