عمریست در طریق تو جان را که از سلطان باهو غزل 43

سلطان باهو

آثار سلطان باهو

سلطان باهو

عمریست در طریق تو جان را که دم زدیم

1 عمریست در طریق تو جان را که دم زدیم هیچت صفا ندیدیم حیران بتر شدیم

2 تا کی شود ز لعل تو کامی بر آوریم کز بهر کام خویش پریشان خود شدیم

3 با تو سخن که گوید که این هم مجال نیست لیکن ز حال خویش بسی تنگ تر شدیم

4 جانان نبود آگاه زناموس بگزریم حالم چنان رسید که مجنون صفت شدیم

5 ای یار چون به بستی دل خود بزلف یار هرگز مگو چنین که پریشان خود شدیم

عکس نوشته
کامنت
comment