عمری چو جاهلان پی چون و چرا از قدسی مشهدی غزل 388

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

عمری چو جاهلان پی چون و چرا شدم

1 عمری چو جاهلان پی چون و چرا شدم بستم ز حرف لب، چو به حرف آشنا شدم

2 پای از گلیم فقر نکردم فزون دراز با آنکه در دیار سخن، پادشا شدم

3 زد بر زمین همان نفسش هرچه برگرفت عمری چو برگ گل پی باد صبا شدم

4 آخر شدم چو سبزه لگدکوب خاص و عام گر چند روز، قابل نشو و نما شدم

5 بر سر همیشه سایه‌ام از دست خویش بود کی ملتفت به سایه بال هما شدم؟

6 گشتم تمام عشق و ز خود، کام یافتم آخر به مدعای دل مدعا شدم

7 دارم چو صبح، آینه مهر در بغل قدسی ازان سبب همه صدق و صفا شدم

عکس نوشته
کامنت
comment