- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمری چو جاهلان پی چون و چرا شدم بستم ز حرف لب، چو به حرف آشنا شدم
2 پای از گلیم فقر نکردم فزون دراز با آنکه در دیار سخن، پادشا شدم
3 زد بر زمین همان نفسش هرچه برگرفت عمری چو برگ گل پی باد صبا شدم
4 آخر شدم چو سبزه لگدکوب خاص و عام گر چند روز، قابل نشو و نما شدم
5 بر سر همیشه سایهام از دست خویش بود کی ملتفت به سایه بال هما شدم؟
6 گشتم تمام عشق و ز خود، کام یافتم آخر به مدعای دل مدعا شدم
7 دارم چو صبح، آینه مهر در بغل قدسی ازان سبب همه صدق و صفا شدم