-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر
2 هر که جز عاشقان ماهی بیآب دان مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر
3 عشق چو بگشاد رخت سبز شود هر درخت برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پیر
4 هر که شود صید عشق کی شود او صید مرگ چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر
5 سر ز خدا تافتی هیچ رهی یافتی جانب ره بازگرد یاوه مرو خیر خیر
6 تنگ شکر خر بلاش ور نخری سرکه باش عاشق این میر شو ور نشوی رو بمیر
7 جمله جانهای پاک گشته اسیران خاک عشق فروریخت زر تا برهاند اسیر
8 ای که به زنبیل تو هیچ کسی نان نریخت در بن زنبیل خود هم بطلب ای فقیر
9 چست شو و مرد باش حق دهدت صد قماش خاک سیه گشت زر خون سیه گشت شیر
10 مفخر تبریزیان شمس حق و دین بیا تا برهد پای دل ز آب و گل همچو قیر