- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد
2 آنکه خواهد طی نماید شاهراه عشق را شرط آن باشد که اول گام از جان بگذرد
3 عشق روگردان ز تیر بیحد معشوق نیست شهد پرقیمت شود چون از نیستان بگذرد
4 میتواند همچو اسکندر شود آیینهدار خشکلب هرکس ز پیش آب حیوان بگذرد
5 دیده جای توست زین منظر قدم بیرون منه سرو را کی دل برآید کز خیابان بگذرد
6 گر نهای آگه ز دلها بر کف آر آیینه را غمزه را گو تا به خیل ناز از سان بگذرد
7 بس که گشتم ناتوان دارد نگه در دیدهام آنقدر ضعفی که نتواند ز مژگان بگذرد
8 منع قصاب از تماشای جمال خود مکن کی تواند بلبل از سیر گلستان بگذرد