-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کند شیر را گیرد و در زلف تو، به زنجیر کند
2 تکیه بر گوشهٔ ابرو زده چشمت، آری ترک، چون مست شود، دست به شمشیر کند
3 بی سبب خون من آن ابروی پیوسته نریخت رنگ را خواست که پاک از دم شمشیر کند
4 دیدهام خواب پریشانی و، هر کس شنود بر سر زلف پریشان تو، تعبیر کند