- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه شراره بارم کان از درون برآمد ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد
2 میکرد دل تفأل از مصحف جمالش از زلف او به فالش جیم جنون برآمد
3 فانوس وار ما را از شمع دل فروزی آتش ز سینه سر زد دود از درون برآمد
4 از لالهٔ جگر خون احوال کوهکن پرس کان داغدار با او در بیستون برآمد
5 از چشم پر فن او در یک فریب دادن از عقل و هوشمندی سد ذوفنون بر آمد
6 بر رسم داد خواهان زد دست بر عنانش آیا ز دست وحشی این کار چون برآمد