آه شراره بارم کان از درون از وحشی بافقی غزل 210

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

آه شراره بارم کان از درون برآمد

1 آه شراره بارم کان از درون برآمد ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد

2 می‌کرد دل تفأل از مصحف جمالش از زلف او به فالش جیم جنون برآمد

3 فانوس وار ما را از شمع دل فروزی آتش ز سینه سر زد دود از درون برآمد

4 از لالهٔ جگر خون احوال کوهکن پرس کان داغدار با او در بیستون برآمد

5 از چشم پر فن او در یک فریب دادن از عقل و هوشمندی سد ذوفنون بر آمد

6 بر رسم داد خواهان زد دست بر عنانش آیا ز دست وحشی این کار چون برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment