آه که آن صدر از جلال الدین محمد مولوی غزل 39

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا

1 آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا می‌نکند محرم جان محرم اسرار مرا

2 نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا

3 گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا

4 غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا

5 هر که به جوبار بود جامه بر او بار بود چند زیانست و گران خرقه و دستار مرا

6 ملکت و اسباب کز این ماه رخان شکرین هست به معنی چو بود یار وفادار مرا

7 دستگه و پیشه تو را دانش و اندیشه تو را شیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرا

8 نیست کند هست کند بی‌دل و بی‌دست کند باده دهد مست کند ساقی خمار مرا

9 ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا

10 گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا بر طمع ساختن یار خریدار مرا

11 بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا

عکس نوشته
کامنت
comment